چشمانتظار
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي به خواب رفتهاند.
اينها به يقين، منتظر نيستند. خواب، به چشم كسي كه چشم به راه است، راه ندارد.
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي مشغول بازياند.
اين عده بيترديد منتظر نيستند. كسي كه چشم و دلش منتظر است، دست و دلش به بازي نميرود
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي به ساخت و ساز مشغولند. اين كارگران كه ـ فقط ـ مشغول كارند، نه در حال و هواي انتظارند و نه گوش به زنگ ظهور.
كسي كه منتظر ظهور است، رحل اقامت نميافكند و بساط ماندن پهن نميكند.
در كنار جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي نشستهاند، سر در گريبان فرو بردهاند و زانوي غم در بغل گرفتهاند.
اين عده، خستهتر، درماندهتر و مأيوستر از آنند كه منتظر بمانند.
ر كنار جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي مغازهاي زدهاند و دكاني گشودهاند و مشغول كاسبي شدهاند.
ينان فقط چشمانتظار مشترياند و رونق بازارشان در بستن چشمِ انتظار مشتري است.
ر جاي جاي جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، دستهها و گروههاي مختلف از هر ايل و قبيله و حزب و تيره و طايفهاي، نشانهاي گذاشتهاند. علَمي برافراشتهاند، پرچمي به دست گرفتهاند، حدود و ثغوري رسم كردهاند و دكاني و دستگاهي به هم زدهاند. هر كدام از اين احزاب، چنين گمان يا وانمود ميكنند كه خود، حقيقت محضاند و ديگران ـ همة ديگران ـ باطل مطلق.
اينان، مصداق بارز و روشن و تمام عيارند براي آيه «كل حزب بما لديهم فرحون».1
هر كدام از اين جماعت مختلف و گوناگون، كل خلايق را به دو دسته خودي و غير خودي تقسيم كردهاند و هر كس را در خيام خود نديدهاند، لاجرم نامش را در فهرست دشمنان خدا و پيامبر و مردم جا دادهاند.
ينان از سخن «الطرق اليالله بعدد انفاس الخلائق»2 چنين فهميدهاند كه تنها از يك مسير به خدا ميتوان رسيد و آن همان مسيري است كه خود راهبري ميكنند. اگر تقسيم كار به اين قبايل سپرده شود، عاجزترين و نالايقترين فرد خود را به شايستهترين انسان غير خودي ترجيح ميدهند. اگر در جايگاه قضاوت بنشينند، هر منكري از اعضاي قبيله خود را معروف ميبينند و سهو و صغيره ميشمرند و اعمال معروف و مباح ديگران را «ذنب لا يغفر» تلقي ميكنند.
ين احزاب و طوايف و قبايل، چنين نيست كه چشمانتظار آمدن موعود نباشند؛ بلكه به عكس، بسيار دم از انتظار ميزنند و در فراق موعود مويه ميكنند. اما... اما موعود را هم موجودي قابل ارزيابي و گزينش ميبينند و آن موعودي را ميپذيرند كه آنان را بپذيرد و بر تفكر و تحزّبشان صحه بگذارد.
اگفته پيداست كه به اين جنس از چشم و نگاه و بر اين قاب ميانتهي، نام انتظار نميتوان نهاد.
ر جاده پر و پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي راه را بستهاند و زمين بازي ساختهاند و در اين زمين، تني چند را مشغول بازي ساختهاند و طايفهاي كثير را مشغول ديدن اين بازي. هماينان و هم بازيكنان و هم تماشاچيان، گاهي جاده را به نگاهي مرور ميكنند؛ نگاهي كه نه از نوع «بادا»، كه از جنس «مبادا» است. نگاهي كه نه انتظار و آرزوي آمدن، كه تمناي نيامدن در آن موج ميزند.
ر كنار جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي دل به دامپروري سپردهاند. پوست تختي انداختهاند و مريداني را با رمل و اصطرلاب به قلاب كشيدهاند يا به طمع تعليف مدام، يا عز و جاه و مقام به سوي دام، هدايت كردهاند.
ينان نه چشم انتظار، كه دلنگران ظهورند و در تلاش كه ديدههاي منتظر مردم را از سمت و سوي جاده برگردانند و معطوف خود كنند. در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي سخت مشغول بحثهاي علمي و فلسفياند. با مهجورترين كلمات و پيچيدهترين عبارات و گنگترين براهين و استدلالات، بحث ميكنند كه زندگي همانند جاده است؛ جادهاي كه بيآغاز و فرجام نيست. ابتدا و انتها دارد و مسافري دارد كه قطعاً آمدني است؛ مسافري كه با آمدنش به جاده هويت ميبخشد و مبدأ و مقصدش را معنا ميكند.
اينان بيشتر از ديگران با معنا و مفهوم انتظار محشورند؛ اما با هر چيز كه مباحث ارجمندشان را تحتالشعاع قرار دهد، در ستيزند و آن را مصدع اوقات ميشمارند؛ حتي اگر آن چيز، ظهور مسافر موعود باشد.
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي به راهزني مشغولند. نه تنها خود، طي طريق نميكنند كه قاطع طريق ديگران ميشوند. نه تنها خود، راه نميروند كه راه بر رهروان ميبندند و آنان را از رفتن باز ميدارند.
اينان با مفهوم انتظار در تعارض و عداوتند و از زمزمه انتظار در هراس و وحشت.
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي به شعبده مشغولند. در تدارك ادات تغافلي براي خود و اسباب سرگرمي براي ديگران. مار از خورجين درميآورند، زنجير پاره ميكنند، زره بر تن ميدرانند، آتش از دهان ميجهانند و... هر دم كاسه ميگردانند و سكههاي عمر خلايق را از دست غفلتشان ميستانند.
اينان، مفهوم انتظار را مزاحم منافع خود ميشمارند و پيوسته ميكوشند كه آينه ظهور را به طاق نسيان بسپارند.
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي فرش گستردهاند، خيمه برافراشتهاند، پشتي و مخده گذاشتهاند و به خورد و خوراك و پخت و پز مشغول گشتهاند.
اينان به عمد از تداعي معناي انتظار پرهيز ميكنند و مفهوم ظهور را مخلّ آسايش خود ميشمارند.
در جاده پر پيچ و تابي كه نامش زندگي است، عدهاي مشغول تعزيهاند. به جاي هر كار ديگري فقط ضجه ميزنند و مويه ميكنند.
ينان از كتاب انتظار، فقط فصل چشمهاي اشكبار را ديدهاند و در پهندشت انتظار، مقيم موقف اضطرار شدهاند و باقي مسير را به خدا سپردهاند.
انتظار، اين نيست و اين، انتظار نيست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «هر حزب و گروهي به داشتههاي خود، خشنود است». سوره مؤمنون/53، سوره روم/32.
2. علامه مجلسي (ره) : «راههاي به سوي خدا به تعداد تكتك آدميان است». بحارالانوار، ج64، ص137. |